دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۱

هورااااااا... دارم به نتايج نسبتاً خوبي مي‌رسم. كم‌كم دارم از اين سردرگمي‌هام هم نجات پيدا مي‌كنم. امتحاناتم هم ديگه داره تموم مي‌شه و خلاصه اينو بگم كه دنيا زيباست و همه چيز قشنگه و رنگ و وارنگه،... مشكلات هم ديگه خودشون دارن كم‌كم حل مي‌شن و ديگه ملالي نيست به جز دوري شما، كه با اونم يه جورهايي كنار مي‌يام!

راجع به اون دوراهي هم كه نوشته بودم، بالاخره راه بهتر رو انتخاب كردم و حالا دارم مي‌رم كه زندگي رو اونقدرها سخت نگيرم و با اين سن كمم اونقدرها از آينده نترسم كه بخاطر اين ترس، بزنم همه‌چي رو خراب كنم، يا دنيايي رو بهم بريزم، بعد هم تعجب كنم كه؛ چي شد؟؟ يا؛ من چي‌كاره بيدم؟؟

من آخرش نتونستم يه سيستم نظرخواهي درست و حسابي اينجا راه بندازم. ولي بالاخره درستش مي‌كنم. فكر نكنين هميشه از هركاري ناموفق مي‌يام بيرون.

واي، وقتي اين دوتا امتحانم هم تموم شه، فكر كنم ديگه دليلي براي ناراحتي توي دنيا نمي‌مونه. امتحان با اينكه سخته و زياد هم جالب نيست، ولي حداقلش باعث مي‌شه قدر روزهاي بعدش رو حسابي بدونم. خدا كنه معدل اين ترمم، با ترم پيش خيلي فرق نكنه. يه وقت نيافتم... مشروط نشم... نه بابا، ولش... همه چيز به بهترين شكل ممكن پيش مي‌ره. هورااااااا... زندگي خيلي قشنگه...

هیچ نظری موجود نیست: