ما می ترسیم...
شنیده بودم که پدرم بعد از انقلاب، تعدادی از کتابهاشو سوزوند.
بعضی از دوستها و آشناهام ماهواره هاشون رو جمع کردن.
من هم می گم که به دین اعتقاد دارم.
……………………………………
ولی این چیزها برای من اصلا مهم نیستند. مهم اینه که دارم سر کار می رم، دوباره توی رشته ای که دوست دارم ثبت نام کردم، و برای آینده خودم نقشه های بزرگ بزرگی دارم. مهم اینه که زنده ام و دارم زندگیم رو اونطوری که دوست دارم می سازم.
……………………………………
فردا با دخترخاله عزیزتر از جان دارم می رم نمایشگاه کتاب. من بیشتر پایه کتابهای هنری ام، اون پایه کتابهای فلسفی. امیدوارم با هم به تفاهم برسیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر