دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۵

این ها غرغرند. اگه حوصله ندارین، نخونین:
حالم به هم می خوره وقتی دیدگاه مردم رو می بینم. واقعا فرهنگ یعنی چی؟؟
از فلانی پرسیدم: "وقتی خواهرت توی 20 سالگی ازدواج کرد، خوشحال بودی؟" گفت: "آره، اگه می خواست دوست پسر داشته باشه، ما 3 تا برادر نمی تونستیم بپذیریم."
گفتم: "چرا؟؟" گفت: "می دونی، بدیش اینه که خودت بخوای با جنس مخالف دوست بشی، ولی نتونی ببینی خواهرت هم می خواد."
هیچی نگفتم. فمینیست نیستم و برام مهم هم نیست که طرف بخواد نظرش رو تغییر بده.
واقعا تساوی یعنی چی؟ یعنی خودت برو هزار تا کار بکن و نذار که خواهرت هم همین کار رو بکنه؟؟
بعدها گفتم: "به نظر من آدم باید چند نفر رو بشناسه و بعد از بینشون انتخاب کنه." قبول کرد.
گفتم: "ولی آدم تا با کسی رفت و آمد نداشته باشه، عاشق اولین پسری می شه که سر راهش سبز می شه." گفت: "آره، ولی اگه خواهر من قبلش دوست پسر داشت که به اینجاها نمی رسید."
گفتم: به کجا؟؟ (در 24 سالگی یه دختر 2 ساله داره و صبح تا شب یا توی خونه خودشه، یا پیش مامانش). گفت: "اینکه ازدواجش رو کرده و اصلا حرفی پشت سرش نیست."
واقعا فرهنگ یعنی چی؟؟... امپراتوریمون ارزشمند بود، میراث باستانیمون هم گرانبهاست، ولی فرهنگ جامعه ام به درد لای جرز دیوار هم نمی خوره.
آیا یه دختر خوشبخت اونیه که تا قبل از 30 سالگی ازدواج کرده باشه و زاییده باشه؟؟ همه تون برین بمیرین!! روشنفکراتون رو هم دیده ام. طوری صحبت می کنند که انگار لطف کرده اند و حق اضافه ای بهمون داده اند.
...

عصبانی بودم. ولی در مواقع عادی سعی می کنم به این چیزها فکر نکنم.

هیچ نظری موجود نیست: