ميگم چطوره منم يه كتاب بنويسم به نام اعترافات... اونوقت فكر كنم دوستان واقعيمو راحتتر ميتونم بشناسم... البته شوخي بود. هر انساني براي خودش يهسري رازهايي داره كه اونها رو به كسي نميگه. حتي به خودش!
جداً اگه خودم رازهاي زندگي خودمو كشف كنم، و اسرار شخصي خودمو بدونم، اونوقت چه احساسي نسبت به خودم پيدا ميكنم؟... از خودم بدم ميياد يا خودمو بيشتر دوست خواهمداشت؟
به نظرم، اول از خودم تعجب ميكنم و ناراحت هم ميشم. ولي بعد كه بيشتر خودمو شناختم، كمكم خودمو بصورت عينيتري دوست خواهم داشت.
بعداً اگه وقت كردم بيشتر راجع بهشون فكر ميكنم. راستي، خانمها و آقايون عزيزي كه به وبلاگ من نمياومدين و بعضاً مياومدين، تا وقتي امتحاناتم تموم بشه فكر نكنم چيز ديگهاي اينجا بنويسم. (اگه نميگفتم هم فرقي نميكرد. نه اينكه هر روز دارم وبلاگم رو آپديت ميكنم؟؟)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر