سه‌شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۱

طي اين چند روز دو بار نزديك بود بميرم! بار اول داشتم لامپ آشپزخونه رو عوض مي‌كردم، با اينكه مي‌دونستم چراغ روشنه، انگشتم رو كردم توي سرپيچ لامپ. چيزيم نشد، فقط يه‌ذره انگشتم رو مكيد و منو لرزوند. بار دوم نزديك بود با كاتر انگشتم رو قطع كنم. فقط يه‌كم خون اومد و قيافه‌ش وحشتناك شد. عوضش بقية كارهامو مامان برام انجام داد. دستش درد نكنه...

هیچ نظری موجود نیست: